اندر مسائل همسرانه !!
به نام خدا
معمولاً خواب شبهای شنبه تا چهار شنبه برای ما همراه با استرس هست اینکه تلاش کنم و همه کارها رو تا 11 راست و ریست کنم و آریا هم شام خورده - بازی کرده - قصه شنیده - مسواک زده با سلام و صلوات و قران بخوابونم و بعد هم خودمون بیهوش بشیم بلکه تا صبح شش ساعت خواب مفید داشته باشیم تا جون برامون باقی بمونه که دوباره فرداش از شش صبح تا 11 شب یکسره فعالیت کنیم و به کار و زندگی برسیم
اما من قربون این شب های پنج شنبه و جمعه بشم ، شب های دل انگیزی که وقتی سرم رو می ذارم روی بالشت استرس دیر پاشدن صبح رو ندارم و یا اینکه میتونم بعد از خوابیدن آریا قدری بیشتر بیدار بمونم به امر دل خواهم برسم
دیشب بعد از مدتها بعد از خوابیدن آریا تلویزیون دیدم ( در واقع آخرین باری که تلویزیون دیدم رو یادم نمیاد و تلویزیون یک وسیله دکوری تو خونه ما تشریف داره ) شبکه ها رو یکی یکی عوض کردم تا اینکه روی شبکه جام جم متوقف شدم
برنامه ای بود به نام روشنا و خانومی بود به نام صدیقه سلیمانی کارشناس مذهبی صحبت میکرد
برنامه و صحبتها باب دل من بود و اون چیزی بود که مدتهاست می دونم و البته فقط می دونم ولی بابت حل کردنش کار چندانی از دستم بر نمی آمده و هنوز هم نیامده
درباره روابط درون خانواده صحبت می کرد و در رأس اون روابط همسران و اینکه همسران برای داشتن لحظات دو نفره بدون حضور فرزند حتما برنامه ریزی داشته باشند ، دقیقاً دست گذاشت رو زخم دل بنده
ما با توجه به ساعت خوابی که برای آریا در نظر گرفتیم تا بیشترین ساعات بیداریش رو نزد خودمون بگذرونه ، ساعت خواب پسرکمون شب همراه با خودمون هست لذا تا آخرین رمقی که برای بیداری داریم آریا هم حضور داره و این یعنی اینکه ما اصلا ساعت دو نفره همسرانه نداریم !! دو کلمه حرف هم نمی تونیم با هم بزنیم از بس وسطش مامان و بابا میگه بنابراین با اینکه بابای خونه و من هر دو از سه ظهر تا آخر شب با هم در منزل هستیم ولی فقط پدر و مادریم و برای هم نمی تونیم باشیم
این برای هم نبودن توی دراز مدت خستگی روحی میاره و بالعکس اگر رابطه همسرانه حفظ بشه صد درد صد در نقش پدر و مادری هم شاداب تر و کارامد تر خواهیم بود
خانوم سلیمانی میگفت که حتماً همسران اوقاتی رو در نظر بگیرن و دو نفره بیرون برن و اوقاتی رو با هم سپری کنن ، خیلی تاکید داشت که اول همسر باشید بعد پدر و مادر و بچه ها باید کم کم بپذیرن که پدر و مادر گاهی فقط برای خودشون هست و این حق رو دارن که گاهی بدون اونها بیرون برن
و البته باز هم تاکید داشت که برای فرزند ها هم روابط جدا گانه در خلال هفته در نظر گرفته بشه ، روز پدر و پسری ، روز مادر و دختری و ... یعنی اینکه خاصاً اون روز برای هم باشن
دیشب بعد از مدتهاااااا بدون استرس تا پاسی از شب بیدار موندم همراه با دایی جون آریا و بابای خونه و با هم درباره همه چیز از بهشت و قیامت و خاطرات قدیم منجمله تجربه مرگ دایی جون در کودکی و ... صحبت کردیم و لذت بردیم
خلاصه اینکه ما بسیار مصمم در طلب راه حلی برای داشتن لحظات دو نفره با توجه به شرایطمون هستیم
خدایا واقعاً هزار بار ازت ممنونم بابت نعمت پدر بزرگ و مادر بزرگ
خدایا از تو ممنونم که به پسرم پدر بزرگ و مادر بزرگ های خیلی خوبی دادی
پدر و مادر هایی که تمام محبتشون رو بی دریغ و بی چشم داشت و خالصانه به پای فرزندشون و فرزند فرزندشون ریختن و میریزن
خدایا شکر به خاطر آرامشی که ما به واسطه وجود اینها داریم
مشغول تاب دادن آریا بودم و برای اینکه خسته نشم یکی از صندلی هاش رو آوردم و نشستم ، اعتراض و غرغر می کنه که صندلی نه ، سرپا بایست ، میگم خوب خسته میشم ، پا درد می گیرم مثل مامان بزرگ و مریض میشم و پیر میشم تو دوست داری مامان پیر داشته باشی ؟
میگه : دو تا مامان پیر داشته باشم یعنی ؟ میگم : بله ، بعد دوستات میگن این رو ببین مامانش چه پیره ؟
میگه : خوب به بابا میگم یه زن ِ دیگه بگیره !!!
من : بلـــه چی گفتی ؟
میگه: بابا اصلا یه زن دیگه بگیره !
من : خوب زن بگیره که مامان تو نمیشه که ! میشه جیگر بابا
بچه ما رو ببین ما رو باش رو دیوار کی یادگاری می نویسیم
توضیح نوشت : اینکه آریا از کجا فهمیده میشه بابا یه زن دیگه بگیره فکر کنم به این برمیگرده که قبل تر ها نسبت هامون رو با هم بهش توضیح داده بودم مثلاً گفته بودم من زن بابایی هستم ، بابایی شوهر منه ، من و بابا ، مامان و بابای تو هستیم و ما همگی با هم یک خانواده هستیم ، الان ازش بپرسم ما با هم چی هستیم ؟ میگه یک خانواده ، میگم خانواده کی ؟ می گه خانواده آقای خدا.... ( فامیل پدرش رو میگه ) توی معرفی خودش به دیگران هم بلا استثنا میگه من آقا آریای خدا.... هستم، یعنی نسبت ها رو می دونه
و دیگه اینکه این هم یکی از اون جمله های قلمبه سلمبه کودکانه بی غرض بامزه بود ، آره خیلی خیلی بامزه