آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

نوشته های من برای زندگی

اندر مسائل همسرانه !!

1393/2/25 12:48
نویسنده : بیقرار
1,622 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

معمولاً خواب شبهای شنبه تا چهار شنبه برای ما همراه با استرس هست اینکه تلاش کنم و همه کارها رو تا 11 راست و ریست کنم و آریا هم شام خورده - بازی کرده - قصه شنیده - مسواک زده با سلام و صلوات و قران بخوابونم و بعد هم خودمون بیهوش بشیم بلکه تا صبح شش ساعت خواب مفید داشته باشیم تا جون برامون باقی بمونه که دوباره فرداش از شش صبح تا 11 شب یکسره فعالیت کنیم و به کار و زندگی برسیم

اما من قربون این شب های پنج شنبه  و جمعه بشم ، شب های دل انگیزی که وقتی سرم رو می ذارم روی بالشت استرس دیر پاشدن صبح رو ندارم و یا اینکه میتونم بعد از خوابیدن آریا قدری بیشتر بیدار بمونم به امر دل خواهم برسم

دیشب بعد از مدتها بعد از خوابیدن آریا تلویزیون دیدم ( در واقع آخرین باری که تلویزیون دیدم رو یادم نمیاد و تلویزیون یک وسیله دکوری تو خونه ما تشریف داره ) شبکه ها رو یکی یکی عوض کردم تا اینکه روی شبکه جام جم متوقف شدم

برنامه ای بود به نام روشنا و خانومی بود به نام صدیقه سلیمانی کارشناس مذهبی صحبت میکرد

برنامه و صحبتها باب دل من بود و اون چیزی بود که مدتهاست می دونم و البته فقط می دونم ولی بابت حل کردنش کار چندانی از دستم بر نمی آمده و هنوز هم نیامده خندونک

درباره روابط درون خانواده صحبت می کرد و در رأس اون روابط همسران و اینکه همسران برای داشتن لحظات دو نفره بدون حضور فرزند حتما برنامه ریزی داشته باشند ، دقیقاً دست گذاشت رو زخم دل بنده متنظر غمگین

ما با توجه به ساعت خوابی که برای آریا در نظر گرفتیم تا بیشترین ساعات بیداریش رو نزد خودمون بگذرونه ، ساعت خواب پسرکمون شب همراه با خودمون هست لذا تا آخرین رمقی که برای بیداری داریم آریا هم حضور داره و این یعنی اینکه ما اصلا ساعت دو نفره همسرانه نداریم !!  دو کلمه حرف هم نمی تونیم با هم بزنیم از بس وسطش مامان و بابا میگه دلخور بنابراین با اینکه بابای خونه و من هر دو از سه ظهر تا آخر شب با هم در منزل هستیم ولی فقط پدر و مادریم و برای هم نمی تونیم باشیم

این برای هم نبودن توی دراز مدت خستگی روحی میاره و بالعکس اگر رابطه همسرانه حفظ بشه صد درد صد در نقش پدر و مادری هم شاداب تر و کارامد تر خواهیم بود

خانوم سلیمانی میگفت که حتماً همسران اوقاتی رو در نظر بگیرن و دو نفره بیرون برن و اوقاتی رو با هم سپری کنن ، خیلی تاکید داشت که اول همسر باشید بعد پدر و مادر و بچه ها باید کم کم بپذیرن که پدر و مادر گاهی فقط برای خودشون هست و این حق رو دارن که گاهی بدون اونها بیرون برن

و البته باز هم تاکید داشت که برای فرزند ها هم روابط جدا گانه در خلال هفته در نظر گرفته بشه ، روز پدر و پسری ، روز مادر و دختری و ... یعنی اینکه خاصاً اون روز برای هم باشن

دیشب بعد از مدتهاااااا بدون استرس تا پاسی از شب بیدار موندم همراه با دایی جون آریا و بابای خونه و با هم درباره همه چیز از بهشت و قیامت و خاطرات قدیم منجمله تجربه مرگ دایی جون در کودکی و ... صحبت کردیم و لذت بردیم

خلاصه اینکه ما بسیار مصمم در طلب راه حلی برای داشتن لحظات دو نفره با توجه به شرایطمون هستیم


خدایا واقعاً هزار بار ازت ممنونم بابت نعمت پدر بزرگ و مادر بزرگ

خدایا از تو ممنونم که به پسرم پدر بزرگ و مادر بزرگ های خیلی خوبی دادی

پدر و مادر هایی که تمام محبتشون رو بی دریغ و بی چشم داشت و خالصانه به پای فرزندشون و فرزند فرزندشون ریختن و میریزن

خدایا شکر به خاطر آرامشی که ما به واسطه وجود اینها داریم


مشغول تاب دادن آریا بودم و برای اینکه خسته نشم یکی از صندلی هاش رو آوردم و نشستم ، اعتراض و غرغر می کنه که صندلی نه ، سرپا بایست ، میگم خوب خسته میشم ، پا درد می گیرم مثل مامان بزرگ و مریض میشم و پیر میشم خندونک  تو دوست داری مامان پیر داشته باشی ؟

میگه : دو تا مامان پیر داشته باشم یعنی ؟ میگم : بله ، بعد دوستات میگن این رو ببین مامانش چه پیره ؟

میگه : خوب به بابا میگم یه زن ِ دیگه بگیره !!!

من : بلـــه چی گفتی ؟ تعجب

میگه: بابا اصلا یه زن دیگه بگیره !

من : خوب زن بگیره که مامان تو نمیشه که ! میشه جیگر بابا متفکر

بچه ما رو ببین دلشکسته ما رو باش رو دیوار کی یادگاری می نویسیم

توضیح نوشت : اینکه  آریا از کجا فهمیده میشه بابا یه زن دیگه بگیره فکر کنم به این برمیگرده که قبل تر ها نسبت هامون رو با هم بهش توضیح داده بودم مثلاً گفته بودم من زن بابایی هستم ، بابایی شوهر منه ، من و بابا ، مامان و بابای تو هستیم و ما همگی با هم یک خانواده هستیم ، الان ازش بپرسم ما با هم چی هستیم ؟ میگه یک خانواده ، میگم خانواده کی ؟ می گه خانواده آقای خدا.... ( فامیل پدرش رو میگه ) توی معرفی خودش به دیگران هم بلا استثنا میگه من آقا آریای خدا.... هستم، یعنی نسبت ها رو می دونه

و دیگه اینکه این هم یکی از اون جمله های قلمبه سلمبه کودکانه بی غرض بامزه بود ، آره خیلی خیلی بامزه

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (18)

مامان محمدمهدی
18 اردیبهشت 93 20:53
سلام خیلی دیر میخوابونیش بنظرم.کی گفته ساعت بیشتری بیدار باشه در کنا شما بهتره آخه؟! مخصوصا از ساعت سه که خونه اید دیگه 7 بخوابونیدش نهایتا8.اینطوری از پا میفتید و از طرف دیگه همون دغدغه ای هم که دارید در باره رایطه خودتون و همسرتون هم پابرجاست
بیقرار
پاسخ
آخه سمیه جون تو دیگه چرا می پرسی ؟ قبلاً که دلیل دیر خوابوندش رو بهت گفته بودم درباره این تیکه از سوالت " کی گفته ساعت بیشتری بیدار باشه در کنا شما بهتره آخه؟! " باید بگم که نیاز نیست کسی گفته باشه ظبیعتاً وقتی آدم تصمیم میگیره بچه بیاره یعنی اینکه بچه میاره و بزرگش می کنه و مسئولش هست نه اینکه ما بچه بیاریم و دیگران بزرگش کنن !! چه مادر بزرگ چه پدر بزرگ حالا چه مهد! من الان دارم درباره بچه سه ساله صحبت می کنم که باید بیشترین ساعات روزش رو در کنار خانواده اش باشه بچه در طفولیت باید تحت نظر والدینش باشه ، این نظر من برای فرزند خودم هست و دیگران هم می تونن نظر خودشون رو داشته باشند حتی همین شما که می فرمائید کی گفته بچه بیشتر پیش خانواده اش باشه بهتره ؟! اگر فرد مناسب نظرتون رو سراغ نداشتید و یا مهد مناسب نظرتون رو قطعاً باز هم روی این نظر نمی موندین و ترجیح میدادین هر طوری هست پیش خودتون باشه تا جایی که ممکنه براش چندان مناسب نباشه آریا پیش مامان بزرک و بابابزرگش هست وقتی ما کاریم مادر شوهرم معمولا شبها به دلیل درد خواب درستی نداره و تازه صبح خوابش می بره و ضمن اینکه اذیت میشه بخواد از 7 صبح تا 3 ظهر با آریا بازی کنه و دیگه اینکه آریا خودش هم اینهمه ساعت اونجا بیدار باشه حوصله اش سر می ره و دیگه اینکه من اصلا دلم نمیاد بچه ام از 7 تا 3 اونجا باشه و خسته بشه با اینکه اونها رو خیلی دوست داره اما نمیشه از 7 تا 3 دیگه طرفهای 12 حوصله اش سر میره و من تو اداره اینجوری استرس میگیرم و دیگه آرام و قرار ندارم مهد هم نمی خوام بذارمش چون مهد مطابق نظرم رو اینجا نیافتم و اگر هم بیابم باز هشت ساعت نمی ذارمش اونجا نهایت 4 ساعت و دیگه اینکه می خوام بیشتر ساعت بیداریش پیش خودمون باشه به خاطر تربیتش چون در مقداری مسائل نظرات من با اونها متفاوته در عین حالیکه بسیار سنجیده و با محبت و اصولی با آریا بر خورد می کنن در نتیجه تنها راهی که من خیالم آسوده است و نه آریا ونه اونها اذیت میشن اینه که بخشی از این ساعت رو آریا اونجا خواب باشه الان صبح ها تا 11 خوابه و حدود 4 ساعت با پدر و مادر بزرگش بازی می کنه و خوش میگذرونه تا ما بیایم طبیعتا اگر من کار هم نمی کردم باتوجه به توقعات و علاقه شدیدی که به آریا دارن و اریا هم بالعکس ، باز هم روزی سه تا 4 ساعت رو می رفت اونجا لذا الان 11 شب می خوابه تا فردا 11 ظهر و ناهارش رو وقتی برگشتیم با خودمون می خوره و من اینطوری راضی هستم و در غیر این حالت وجدان درد میگیرم در واقع دوست ندارم مسئله تربیت فرزندم به عهده کسانی جز خودمون باشه بااین توصیفات از هیچ کسی انتظار ندارم بابت این برنامه کسی بهم حق بده چون تنها خودم می دونم که این برنامه با توجه به شرایطمون و جوانب زندگیمون عمیقاً درسته به خاطر نیل به اونجه که درباره آریا مدنظرم هست و به قولا بدست آوردن هر چیزی همراه با سختی و گذشت از یک سری علاقه مندی های دیگه است همه این مسائلی که الان داریم نهایت تا مدرسه ای شدنش هست و انشاء اله اون موقع من و بابای خونه انشاء اله نتیجه زحماتتمون رو می بینیم برام خیلی مهم هست که تحت هر شرایطی ولو اذیت شدن من و بابای خونه درباره تربیت آریا کوتاهی نکنم شما الحمدالله مادری دارید بهتر از برگ گل قدرش رو بدونید و نگرانی بابت محمد مهدی ندارید و الان هم که یک مهد عالی میره خلاصه اینکه ما دنیال یافتن ساعاتی در هفته برای دو نفره بودن بدون تغییر در این رویه هستیم
مادر(رادین و راستین)
20 اردیبهشت 93 0:27
سلام مریم جون شما با یک بچه این برنامه رو داریم من با دو بچه من و همسرم هم سرگرم بچه ها هستیم و اصلا از خودمون دورشون نمی کنیم ......... ما هم شب ها پسرهارو دیر می خوابونیم که صبح ما نیستیم بخوابن ...... اینطوری راحت تریم .... ار نظر فکری .. ها نمی دونم کار درستیه یا نه اما من راضیم و نمی خوام فعلا تغییرش بدم موفق باشی دوست خوبم
بیقرار
پاسخ
آره من و تو در این مورد هم نظریم نه ما هم نمی خوایم تغییر خاصی بدیم فقط باید برنامه بچینم و لحظات دو نفره رو هم روبه راه کنم هدف از این پست " تاکید بر داشتن اوقات دو نفره " بود ، همین
مامان محمدمهدی
20 اردیبهشت 93 8:19
وای مریم بانو چقدر نوشتی
بیقرار
پاسخ
لازم بود
وفا
20 اردیبهشت 93 17:23
ببینم مریم خانوم سلیمانی احیانا نگفت که برای اون ساعت های دو نفره مون بچه رو کجا بذاریم ؟؟ نمی شه که به زور خوابش کنیم مثلا بچه ی من که اصولا خوابش کمه کسی رو هم نداریم که با خیال راحت بذاریم پیشش اونوقت چه خاکی به سرمون کنیم ؟؟ بعدشم تعریف کردن تجربه مرگ دایی جون در کودکی لذت داشته ؟ بعدش ترم .. اریا این حرفا رو از کجا یاد گرفته خاک عالم زیر پام!! برو تحقیق کن ببین کی جلوش این حرف و زده پاشو ببین منو این شکلی کردی
بیقرار
پاسخ
سلام خوبی دخترم ؟ سلامتی ؟ چرا اتفاقا ً گفت : حالا بگذریم از کسانی که از بستگان دور هستن و کسی رو ندارن اونهایی که می تونن حتما در برنامه شون لحاظ کنن البته خواهر جان شما هم فکر نکن چون پدر بزرگ و مادر بزرک آریا هستن ما زین پس فرت و فرت آریا رو می ذاریم ها ، نه! مثلاً پنج شنبه صبح ها خوبه برای این برنامه ریزی خانوم سلیمانی منظورش بچه چند ماهه و یک ساله و دو ساله و اینها نبود بیشتر مدنظرش بچه 4 یا 5 سال به بالا بود انشاء اله چند وقت دیگه پارسا هم مدرسه ای میشه شما هم می تونین کمی به خودتون برسین درباره صحبت آریا ! از بس هر روز به دایی جونش گیر می دیم زن بگیره شنیده یاد گرفته درباره تجربه مرگ! آخه این یک راز سر به مُهری بود که ما تا حالا نمی دونستیم و تازه اون شب فهمیدیم و برامون تعریف کرد ! جالبه بعداً برات تعریف می کنم
مامان پریناز
20 اردیبهشت 93 20:34
الهی من فدای این پسره شیطون برم با جواب باحالش...حالا هی حرفای منو گوش نکن بره یه زن دیگه بگیره... دیدی هی من میگم دوتایی برین میگی"بدون آریا هرگز"(اینو با دهن کجی بخون!)...خب لازمه دیگههههههه از من کارشناس تر سراغ داری؟؟؟نه خداییش داری؟؟؟
بیقرار
پاسخ
من که قبلاً مراتب افتخارم به شما رو قبلاً به عرض رسوندم البته که بنده به خاطر داشتن دوست دکتر روانشانسی مثل شما به خودم می بالم نه خداییش به باحالی تو اصلا سراغ ندارم ، به جون خودم
مامان آوینا
21 اردیبهشت 93 8:48
عزیزم قربون این بچه های حاضرجواب بشم من درباره ساعات دونفره هم والا هیچ نظری ندارم.... ولی مریم جونم اون 5 تا فایل در مورد نماز رو نمی دونم از کدوم پستت دانلود کردم هر چی که هست خیلییییییییییییی عالی بود خیلی دستت درد نکنه خدا خیرت بده فعلا برم به اونا گوش بدم تا بعد
بیقرار
پاسخ
سلام عزیزم زیارت قبول حاجیه خانوم خوبی؟ دلم برات تنگ شده اون 5 جلسه سخنرانی مال پست مفید باشیم بود که ورش داشتم خوشحالم که شما استفاده کردی
مامان پانیذ
21 اردیبهشت 93 23:48
سلام مریم خانوم درسته که خواب بچه ها خیلی تو رشدشون اثر داره ولی به نظر منم شما دیگه مجبورید وتربیتش خیلی مهمتره همون بهتر که دیر بخوابه ودیر از خواب بیدار بشه البته لحظه های دونفری هم مهمه...راستی میشه در مورد اون تجربه ی مرگ دایی جون در کودکی هم بنویسید من از خواننده های خاموشتون هستم وشمارو از توی وبلاگهای دیگه ووبلاگ مهمون زمین پیدا کردم خیلی دلم میخواست ببیتمتون توی پست مادرانه پسرانه ولی رمز نداشتم ونشد.ممنونم. خدانگهدار
بیقرار
پاسخ
سلام عزیزم خوشحالم که دوباره اینجا می بینمت باور کنید اون روز اصلا ایملیم باز نمیشد اما دیروز امتحان کردم و دیدم درست شده اگر الان ایمیلم مشکلی نداشته باشه رمز رو براتون حتماً می فرستم ممنونم از شما کامنت هاتون رو قبلاً تو وبلاگ مهمون زمین خوندم خدا رو شکر چشم حسود کور ولی شما اوقات دونفره تون قبل از تولد پانیذ جون خیلی زیاد بوده اینقدری که حالا حالاها هوس دو نفره نکنین انشاء اله همیشه خوب و خوش باشید کاش می تونستیم بیشتر با هم در ارتباط باشیم درباره اون تجربه هم چشم بعداً خصوصی می ذارمش
مسافر
22 اردیبهشت 93 11:32
راستش اومدم برم سر منبر کامنتها رو که باز کردم با پاسخ مفصلی که به کامنت اول داده بودی دیدم هیچ راهی باقی نذاشتی واسه منبر ولی یه چیزی جدای از اون مباحث منبریم به نظرم رسید که بگم خیلی از نیازها هستن که بعد از اینکه دیگران میگن و یا آدم در دیگران می بینه در آدم به وجود میاد مثل همین حس لحظه های دو نفره این رو به نظرم چون این روزها خیلی میگن آدم واقعا احساس می کنه بهش نیاز داره ، نه اینکه لازم نباشه ها ولی به اون شکل و شمایلی که الان تبلیغ میشه به نظرم اگر چه خوب و عالی به نظر می رسه ولی نیاز نیست چون اگه به سیره و سنت هم نگاه کنیم به این شکل نیومده من فکر می کنم اگر پدر به ویژه اون حس احترام و دوست داشتنش رو به مادر ابراز کنه (چیزای خیلی معمول که جلوی بچه هم ایراد نداره ) و مادر این دوست داشتن رو درک کنه همین برای اینکه آدم اغنا بشه از نظر حس دو نفره بودن کافیه ، اون وقت حتی روابط جنسیشون هم ممکنه زمان زیادی نبره ولی دو نفر ازش راضین اما اگه هی آدم فکر کنه که اون دو نفره هایی که تبلیغ میشه و نمیشه اجراییش کرد رو داشته باشه و نشه اونجور اونوقت واقعا حس رضایت بهش دست نمی ده من توصیه ام اینه که اگه اون دو نفره ها به وجود آمد که فبه المراد ولی اگه نیومد حسرتش رو تو دلمون نداشته باشیم و به همون حس های خوبی که رد و بدل میشه دلخوش باشیم و بدونیم که کافی هستش ان شاءالله بعدا بهترش فراهم میشه در پناه خدا
بیقرار
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم که سر زدی خواهرم خوشحالم کردی از اینکه نوشتی می خواستی بری بالای منبر خیلی خنده ام گرفت بله این نکته ای که فرمودین واقعا خیلی به جا بود و خوشحالم که در مورد ما همین طور هست که اگر این طور نبود من خیلی قبلتر جان به جان آفرین تسلیم کرده بودم بله واقعا همین طوره که گفتین - نمره ات شد : 20
مسافر
22 اردیبهشت 93 11:34
خیلی باحاله این پسر جان ها راستی چقدر هم شبیه خودته انگار سپاس گزاریهات از خدای مهربون هم خیلی به دل نشست در پناه خدا
بیقرار
پاسخ
ممنون خدا همه بچه ها حفظ کنه آره به نظر خودم هم شبیهه هرچند همه اطرافیان متذکر می شوند که خوبی های ظاهری و باطنی فرزندمان کلهم به پدر بزرگوارشان رفته ممنونم عزیزم
سیران
22 اردیبهشت 93 12:02
سلام خانوممم ای جانم گل پسر، نگران نباش روشا وساینا هم دنبال یه مامان دیگه ان. در مورد تایم دو نفره ، قربونت برم مگه می شه کارمند باشی و وقت داشته باشی برای خلوت دو نفره ؟
بیقرار
پاسخ
آره از روشا خبر دارم نه نمیشه قربان شمااااااااااااا
مامان روشا
23 اردیبهشت 93 11:46
سلام دوستم می بینم که پسر و پدر دارن واست توطئه می چینن؟؟ حالا هی تو برنامه ریزی کن برای ساعت خوابش راستی آریاما از کجا فهمیده میشه بابا یه زن دیگه بگیره؟؟؟؟ روشا هی به من میگه الهی عروس بشی اما به بابابش نه البته اون یه مامان دیگه هم می خواد خوب چه خبر ها ؟ کم پیدایی؟ تلویزیون تو خونه ما هم وسیله تزئینی شده خواهر تازه ما هیچ کانالی هم نداریم آی گفتی ساعت دونفره و کردی کبابم
بیقرار
پاسخ
سلام خوبی زهرا جون ؟ اینکه آریا از کجا فهمیده میشه بابا یه زن دیگه بگیره فکر کنم به این برمیگشت که قبل تر ها نسبت هامون رو با هم بهش توضیح داده بودم مثلاً گفته بودم من زن بابایی هستم ، بابایی شوهر منه ، من و بابا ، مامان و بابای تو هستیم و ما همگی با هم یک خانواده هستیم ، الان ازش بپرسم ما با هم چی هستیم ؟ میگه یک خانواده ، میگم خانواده کی ؟ می گه خانواده آقای خدا.... ( فامیل پدرش رو میگه ) توی معرفی خودش به دیگران هم بلا استثنا میگه من آقا آریای خدا.... هستم
فهیمه
23 اردیبهشت 93 16:51
از دست این فسقلیها والا منکه شاغل هم نیستم بعضی وقتا واس زمان دونفرمون وقت نداریم چه برسه به شوماها
بیقرار
پاسخ
بله ملتفتم ولی خوب شما می تونی ساعت خوابش رو تنظیم کنی ها حداقل شبها یه دو ساعت با هم باشین
مامان پانیذ
23 اردیبهشت 93 23:17
آن شیر دلاور که زبهر طمع نفس / در خوان جهان پنجه نیالود، علی بود شاهی که وصی بود و ولی بود، علی بود / سلطان سخا و کرم و جود، علی بود ولادت حضرت علی(ع) مبارک
بیقرار
پاسخ
ممنونم خواهر خوبم برشما هم مبارک
مامان پریناز
24 اردیبهشت 93 9:30
آها اینم بگم جات خالی دیروز که روز پدر بود و مصادف شده بود با سالگرد عقدمون مامانم دخترکو گرفت و یه روز دو نفره توپ داشتیم!دلت بسوووووزه!!واسه دخترکم رفتیم دوچرخه خریدیمو شب بهش دادیمو کلی کیف کرد. یه چند بار دو نفره برین دیگه نگرانی و عذاب وجدانت از بین میره و میفهمی که اول و اخر تو و همسرتین که واسه همین
بیقرار
پاسخ
سلام خانوم عزیزم خوشحالم که روز خوبی داشتین و بهتون خوش گذشت الحمدالله ما هم روز سه نفره خوبی داشتیم دوچرخه پریناز هم مبارکش باشه خیلیییییییییی می دونی چون بابای آریا بیشتر از همسر شما توی خونه حضور داره واسه همین اینکه نمی تونیم زیاد لحظات دو نفره داشته باشیم خیلی رومون فشار نمیاره و مسئله اینه که چون پریناز می ره مهد یه روز تعطیل می ره خونه مامان بزرگش هم برای اونها خوشحال کننده است هم برای پریناز اما چون آریا هر روز می ره خونه مامان بزرگش ما معمولاً ترجیح می دیم و سعی میکنیم که دیگه در روزهای تعطیل مزاحمشون نشیم و بهشون یه استراحتی بدیم چون مادر شوهرم پابند این بچه است و نه مهمونی درستی می تونه بره و نه میتونه به خونه زندگیش برسه روزهای تعطیل آریا رو نمی بریم که اونها هم بتونن کمی به خودشون و دوست داشتنیهاشون برسن الیته نه اینکه هیچ وقت این کار رو نخواهم کرد ! انشاء اله ترتیب داشتن روزهای اینچنینی رو هم خواهیم داد بوشهر که هوا گرمه و بیرون رفتن نداره واسه همین انگیزه نمی مونه واسه آدم مثلا بچه رو بذاریم گرما بریم کجا ؟
مامان پریناز
24 اردیبهشت 93 11:14
خصوصیتو خوندی؟
بیقرار
پاسخ
آره تو وبت جواب گذاشتم اگه خواستی تائیدش نکن
محبوبه
25 اردیبهشت 93 12:10
ای وای من. چه رحت. یه زن دیگه
بیقرار
پاسخ
البته پسر ما سوای این حرفی که زده ، عاشقانه مادرش رو دوست داره این جمله هم از اون جمله های قلمبه سلمبه کودکانه بامزه بی غرض بود وگرنه که می دونیم سند قلب پسرک سه قفله به نام مامان و باباشه
شهره مامان مینو
27 اردیبهشت 93 15:23
خیلی بامزه بود این زن گرفتن بابایی... پس از الان شیش دنگ حواست به دونفره هاتون باشه چون اقای پدر یه طرفدار ازدواج مجدد تو خونه داره راستی این که نوشتی اعظم یا مریم همیشگی یعنی چی؟؟؟؟؟(من مردم از فوضولی اخه)
بیقرار
پاسخ
آره باید حواسم باشه توطئه نکنن اسم شناسنامه ام اعظم می باشد . نقظه سر خط
مامان و مهزیار
28 اردیبهشت 93 12:34
سلام عزیزم خوبی؟ ببخشید دیر به دیر سر میزنم البته میام اما نظر نزاشتم. واقعا وقتی بچه ها کوچکتر هستند پدر و مادر از خودشون غافل میشن. من و شو شو گاهی مهزیار که کوچیک بود مثل دوست دختر و دوست پسر علاقه و محبتمون با اس دادن و ایمیل دادن وقتی سر کار بودیم بهم نشون میدادیم. گاهی پیشمن میخوابید و باباش جای دیگه و یا اون تو اتاقش و یکی از ما پیشش. اما عجب پسری داری یه زن دیگه مراقب مرد کوچکت باش.
بیقرار
پاسخ
عجب ! چه تعبیر بامزه ای مثل دوست دختر دوست پسر آره فکر می کنم همین طور هم باشه آره عجب پسری