آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

نوشته های من برای زندگی

محمدً رسولُ الله

1393/4/4 14:53
نویسنده : بیقرار
1,189 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «وقتي كودك سه ساله‌ شد به او امر كن 7 بار «لا اله الا الله » بگويد و وقتي كه به سن سه سال و هفت ماه و بيست روز برسد بايد به او ياد دهيد كه هفت بار «محمّد رسول الله» بگويد و در چهار سالگي هفت مرتبه «صلّي الله عليه و آله» را تكرار كند و در 5 سالگي اگر كودك راست و چپ خود را تشخيص داد او را در برابر قبله قرار داده و به او سجده نمودن را بياموزيد... و وقتي به 7 سالگي رسيد او را به نماز خواندن فرا خوانيد»

از تولد سه سالگیش منتظر بودم که چنین روزی فرا برسه ، به لطف خدا هفت ماه و بیست روز دیگر هم ما در کنار هم بودیم در صحت و سلامت ، کودک معصوم خونه ی ما  سه سال و هفت ماه و بیست روزگی رو پشت سر گذاشت

بارها و بارها از وقتی که هنوز به درستی قادر به صحبت کردن نبود نام رسول خدا رو شنیده و گفته بود بوسیله ذکر صلوات ، یادمه اوایل که هنوز دو ساله نشده بود میگفت: اللهم صل علی هومَمَّد و آل هومَمَّد و رفته رفته شکل صحیح اون رو فرا گرفت ، به واسطه اینکه خودمون به هر مناسبتی شروع می کردیم به بلند بلند صلوات فرستادن ، گاهی اوقات حتی که شیطونی خاصی میکرد که خارج از توان و تحمل روانی اون لحظه ما بود برای اینکه یک مقدار بار فشار مغزی کمتر بشه و فروکش کنه با خنده بلند می گفتم : ای بر پدرت صلوااااات و بلند صلوات می فرستادم و البته اون همیشه زودتر و بلندتر صلوات رو می فرستاد ، جالب اینکه غالباً این صلوات هم شیطنت اون رو و هم فشار مغزی ما رو مرتفع می کرد ، و یا اینکه گاهاً که تاب بازی می کنه ابتدا و انتهاش صلوات بلندی می فرستیم

تا حالا در مورد خود شخصیت رسول خدا باهاش صحبت نکرده بودم ، این بار در حالیکه خسته بود و روی پام دراز کشیده بود و من موهاش رو نوازش می کردم اون داستان معروف مهربانی پیامبر نسبت به بچه ها رو براش تعریف کردم ، به این صورت که : مامان می دونی حضرت محمَّد که براش صلوات می فرستی کیه؟ اون یه آدم خیلی خیلی خیلی مهربون بوده که بچه ها رو خیلی دوست داشته و بچه ها هم اون رو دوست داشتن ، یه روز وقتی حضرت محمَّد می خواست برای نماز به مسجد بره ، بچه ها اون رو توی کوچه دیدند و ازش خواستند که باهاشون بازی کنه ، حضرت محمَّد اونها رو سوار بر خودش میکرد و مثلاً شترشون می شد و شتر سواری می داد ، بعد از کمی بازی یکی از دوستای حضرت اومد  و خبر داد که نماز داره دیر میشه ، حضرت محمَّد هم واسه اینکه بچه ها از رفتنش ناراحت نشن از دوستش خواست که بره خونه و چیزی برای بچه ها بیاره و اون رفت و چند تا گردو آورد ، حضرت محمَّد گردوها رو به بچه ها داد و گفت میشه حالا شما این گردوهای خوشمزه رو بگیرین من برم نماز؟ بچه ها خیلی خوشحال گردوها رو گرفتن و رفتند ( ترجیحاً آدم اگر چند تا دونه گردو هم تو خونه داشته باشه و چند تا صلوات روش بفرسته و بده بچه بخوره به نظرم خیلی خاطره خوبی در ذهنش بذاره - هر چقدر هم که قبلاً گردو خورده باشه )

برای یک چنین روزهای خاصی که محتوای دینی داره سعی ام بر اینه که روز خوشایندی براش باشه

برای همین از مدتها قبل برای چنین روزی با توجه به علاقه مندیها و نیازهاش دنبال یک هدیه مناسب میگشتم

از خیلی وقت پیش ها می دیدم که به شدت علاقه به میخ کوبیدن با چکش داره ، یه چکش چوبی از قبل داشت و هر موقع می دید، تقاضا می کرد که میخی رو برداره و به در یا دیواری جایی بکوبه و من منعش میکردم ، میگفتم مامان این خونه ما نیست ، این خونه امانته ، باید مواظبش باشیم خراب نشه ، ما اجازه نداریم اینکار رو کنیم ، ولی اون همچنان مشتاق بود ، خدا کمک کرد و خیلی اتفاقی متوجه شدم اسباب بازی به همین منظور وجود داره به نام " میخ و چکش " که دوست فرهنگی کار خوبم " شهره جانم " زحمت تهیه و ارسالش رو کشید

بهش گفتم مامانی اونی که می خواستی رو برات گرفتیم ، اما قراره قبل از باز کردنش یه کاری رو انجام بدیم

گفت چی؟ گفتم باید هفت بار بگیم " محمد رسول الله "

دستام رو بالا گرفتم و هفت تا از انگشتام رو باز نگه داشتم ، گفتم شما هر باری که بگی " محمد رسول الله " یکی از این انگشتام بسته میشه ، براش مثل یک بازی بود و خیلی قشنگ و شمرده یکی یکی تکرار کرد و بعد از اون هم یک صلوات بلند فرستاد

 

بله پسرم بگو محمد رسول الله ، همون پیامبر نازنینی که اینقدر ، اینقدر ، اینقدر نگران امتش بود که وحی آمد :

لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ   ( آیه 3 سوره شعراء)

(ای رسول ما) تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را از غم اینکه ایمان نمی‌آورند هلاک سازی

مثل مادری که نگران فرزندشه و بلکه بیشتر و خالص تر ، چرا که فرزند از گوشت و پوست و خونه مادره ، پیامبر ما اینقدر نگران امتشون بودند و هستند ، اینقدر خودشون رو اذیت می کردن که آیه اومده براش که : 

بابا تو داری خودت رو از بین می بری ؟

همون پیامبری که حتی نگران گمراه شده های امتشون بودند و خدا خواستند که در قیامت حساب گناهکاران امتش در جای دیگری دور از چشم امت های دیگه بررسی کنه ( برای حفظ آبروی امتش ) و خداوند بواسطه شدت محبتش به کاملترین انسان گفت : اون گناهکاران رو به گوشه ای می برم که حتی خودت هم از گناهانشون با خبر نشی !

جز تو ناید در خیال و در گمان            عاجزم از شکر تو با این زبان
من حقیرم ای بزرگ این جهان           ای تو بالاتر ز هر فهم و بیان
 چونکه جانم داده ای عاشق شدم       از خودم در عشق تو فارغ شدم
تو همه نور و من یک ذره ای               موج دریایی و من یک قطره ای

خدای بزرگ وار من ، من اصلاً نمی دونم و نمی تونم از عهده شکر اینکه از امت پیامبر متولد شدم بر بیام

پسرم !  فریاد بزن : محمَّد رسول الله و  افتخار کن

پسرم ما ناتوانیم در شکر نعمت نبوت رسول الله و ولایت امیر المؤمنین

بالاترين درجه‌ي شكر ، عجز از شكر است . يعني اينكه انسان ، قلباً و به زبان اعتراف كند از پس شكر نعمت‌هاي خدا بر نمي‌آيد و همواره خود را مديون و سر به زير و شرمنده حس كند .

خداوند اين باز ماندن را پاس مي‌دارد و اين حس ناتواني را ارج مي‌نهد و اين درجه از شكر را شكر مضاعف و بلكه بالاترين مرتبه‌ي شكر بر مي‌شمرد.

امام حسین (ع) می فرماید: خدایا اگر خواسته باشم شکر یکی از نعمتهایت را بگذارم، نمیتوانم.( إقبال الاعمال/ ص 341)

 

بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جای آورد


 

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده‌اند:

 

«هر كس كودك گریان خود را راضى كند تا آرام شود، خداوند از بهشت آن‏قدر به او می دهد تا راضى شود»

" جانم به قربانت ای رحمتً لِلعالَمین "

توصیه ویژه امام رضا علیه السلام در باره برخورداری از نعمات و فیوضات روزهای آخر ماه شعبان در ادامه مطلب

توصیه ویژه امام رضا علیه السلام در باره برخورداری از نعمات و فیوضات روزهای آخر ماه شعبان به اباصلت هروی است وقتی که در آخرین جمعه ماه شعبان، خدمت حضرت امام رضا(علیه السلام) می‌رود. حضرت ابتدا به او می‌فرمایند: اى اباصلت ماه شعبان بیشترش گذشت و این جمعه آخر آن است، پس آنچه از اعمال خیر که در این ماه در انجام آن کوتاهى کرده‏اى در این چند روزى که باقى مانده است تدارک کن، و بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است و ترک آنچه براى تو فایده‏اى ندارد و دعا و استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن و از گناهان و نافرمانی‌هایت به‏سوى خدا بازگرد و توبه کن، تا این ماه خدا به تو رو کرده باشد در حالى که تو با خدایت- عزّوجلّ- اخلاص ورزیده باشى و امانتى بر گردن خود باقى مگذار مگر آنکه آن را ادا کنى و نیز در دلت کینه هیچ مؤمنى نباشد مگر این که آن را از دل بیرون کنى و هیچ گناهى را که مرتکب بوده‏اى وامگذار مگر آنکه آن را رها کرده و از آن دورى گزینى و از خداوند پروا داشته باش و در امور نهان و آشکارت بر او توکّل و اعتماد کن و هر کس بر خدا توکّل کند همانا خداوند او را کافى است، زیرا خداوند کار خود را به انجام می¬ رساند و براى هر چیز اندازه‏اى قرار داده است، و در باقی‏مانده این ماه زیاد این ذکر را بگو: «اللّهم إن لم تکن قد غفرت لنا فی ما مضى من شعبان فاغفر لنا فیما بقی منه». (یعنى: پروردگارا! اگر تاکنون در این ماه ما را نبخشیده‏اى، پس از تو می‌خواهیم که در باقی مانده این ماه ما را ببخشى و بیامرزى). زیرا خداوند تبارک و تعالى در این ماه مردم بسیارى را از آتش آزاد مى‏کند.(۳)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

سيران
5 تیر 93 10:51
عزیزم آریا ، عزیزم مریمی با خوندن کلمه به کلمه این متنت حالم دگرگون شد. چقدر از دل نوشتی که بر دلم خوببببببب نشست. انشالله که خدا و رسولش همیشه نگهدار فرزندانمان باشند. هزار ماشالله به آریا که اینقدر باهوش و آقا ست و خوشا به حالش که تو مادرش هستی.
بیقرار
پاسخ
ممنونم سیران خیلی خیلی مهربونم اینکه بر دل شما نشسته نشان از پاکی و لطافت روح خودتون داره وگرنه نوشته ها معمولین دل شماست که صاف و زلاله همسرتون خیلی درست گفته که تو یک فرشته ای
وفا
5 تیر 93 12:57
وااااااااااااااااااااااااااااااای من چقدر اون حدیث اخری رو دوست داشتم .. خدایا به خودت قسم من تا حالا کلی گریه این بچه و بچه های دیگه رو اروم کردم دیگه توی و قولت .. اینقدرم من سخت پسندم دیر راضی می شم که نگوووووووووووووووووووووو!! من از داشتن دوستانی مثل جنابعالی بسی شکر گذارم گفته بودم ؟؟
بیقرار
پاسخ
سلام خوبی ؟ مرسی که سر زدی مفتخر کردی ما رو بانوجان جانم پس سخت پسندی ؟ خدا رو شکر که ما رو برای دوستی پسندیدی البته بگو چقدر هم نازت رو کشیدیم هعی ! البته که بنده هم داشتن شما خوشحالم
وفا
5 تیر 93 13:05
پدر بزرگم که خدا رحمتشون کنه می گفتن سنی های عربستان برای بچه های کوچیکشون بره یا بزغاله می خریدن و بچه باهاش خو می گرفت و بزرگش می کرد بعد که حسابی بهش وابسته می شد یه وقتی دور از چشم بچه سر می بریدنش و به بچه می گفتن تو که خواب بودی علی اومده اینو سر برید .. اینطوری تخم کینه رو نسبت امیر المومنین از بچگی توی دل بچه هاشون می کاشتن .. وای بر ما کنن اگر نتونیم محبت علی رو از بچگی توی دل بچه هامون بکاریم .. من هم گاهی که پارسا موقع هر کاری عادت کرده یاعلی مرتضی می گه براش می گم که علی کی بوده و چجوری با بچه ها بازی م یکرده و سرشونو گرم می کرده ..
بیقرار
پاسخ
این داستان رو نشنیده بودم ، دیروز که کامنت رو خوندم برای مهمونام این رو گفتم به نظرم باید این داستان دهن به دهن به گوش نشنیده ها برسه به نظرم برای اینکه فرزندان ما آدمهایی معتقد و متعصب نسبت به ولیشون علی علیه السلام بار بیان حتما باید برنامه های ریزی های عملی بشه
مامان روشا
7 تیر 93 2:00
به به دوست خوبم دست به قلم شد می دونی چیه مریم از همین اخلاقت خوشم می یاد برای هر چیز حسابی فکر می کنی و بهترین ایده رو می دی مثلا همین هدیه آریا عالی بود آفرین چند روز دیگه تولد همسرمه می خوام براش یه هدیه مذهبی بگیرم اما نمی دونم چی کمکم می کنی؟ بگذریم ان شالله پسر گلت زیر بیرق حضرت محمد رشد کنه و از سربازان اسلام باشه حالا آریا از اساب بازیش راضی هست؟ روشا هر چیز جدید رو چندبار بازی می کنه تموم دیگه نگاش هم نمی کنه.... شاد باشی التماس دعا
بیقرار
پاسخ
اول اینکه می بینم ساعت 2 شب بیدار بودی ، به به آفرین ممنونم از ابراز لطف شما ، دیگه بسته به چیزهایی که برای آدم مهم هستند ، فکر میشه و برنامه ریزی میشه آره آریا از مدتی حدود یک ماه منتظر دریافت این هدیه بود و واقعا هم خوشش اومد از شما چه پنهون من خودم هم خیلی خوشم اومده و چون یه چکش اضافی داریم از قبل دو تایی میشینیم باهم بازی می کنیم در مورد روشا هم حتی اگر بهترین و جذاب ترین اسباب بازی سرگرمی باشه ، باز هم جذبه خودش رو از دست خواد داد مگر در یک صورت معمولا استفاده کننده هست که به اسباب بازی جان میده آریا الان با اسباب بازی های حدود یک سال پیشش هم بازی می کنه به این صورت که ما خودمون برای یه سری از اسباب بازی ها کاربرد های جدید تعیین می کنیم و یا اینکه با همراهی وسیله رو براش تازه نگه می داریم حالا این میخ و چکش چون نوع بازیش خیلی مورد علاقه آریاست به نظرم تا مدتها براش عزیز بمونه البت یه قاعده دیگه ای رو هم رعایت می کنیم و اونم اینه که تا ببینم که دیگه انگار وسیله براش تکراری شده برای مدتی از جلو چشمش خارجش می کنم و به جاش وسیله های دیگه ای که قبلا از دید خارج شده بودن رو جایگزین می کنم وجود همبازی هم خیلی مهمه اگر همبازی همیشه در دسترس باشه وسیله ها معمولا تا مدت زیادی کاربردی می مونن برای هدیه همسرتون هم با اینکه هیچ شناختی ندارم ولی چشم فکر می کنم هر چی به ذهنم رسید میگم مرسی که اومدی
فهیمه
7 تیر 93 2:53
مبارک باشه سه سال و هفت ماه و 20 روزگیه آریا جونم من هم انشاالله 4سالگیه سینا حتما بهش میگم 7مرتبه صلی الله علیه و آله بگه التماس دعا دوست خوبم
بیقرار
پاسخ
سلام فهیمه جون - مرسی که اومدی انشاء اله به سلامتی چهار سالگی سینا جان خدا حفظ کنه این گل پسر مهربون رو محتاجیم به دعا
مامان پانیذ
7 تیر 93 8:47
سلام مریم جون خوبی؟من این مطلب اول پست رونمیدونستم وسه سالگیه پانیذ گذشته بود ولی وقتی خوندم رفتم وبه همین روشی که توگفتی انجامش دادم ودخترم خیلی از این کارم خوشش اومدوزودم لا اله الا الله روبامعنیش یاد گرفت حالا باید حواسم به روزهای بعد باشه تا از دست نرفتند واقعا ممنونم وخوش بحال ما که شماروداریم.آریای خوشگل ونازم ببوس خدانگهدار
بیقرار
پاسخ
سیما جون شما عزیز منی و من خیلی دوستت دارم من بیشتر از داشتن دوستی مثل شما خوشحالم باعث سعادته اگر کمکی کرده باشم
مامان پانیذ
7 تیر 93 9:40
منم خیلی دوستت دارم مریم جون من اونطوری که فکر میکنی نیستم.روشها وحرفات همیشه کمک کننده بوده وهست.میبوسمت. خدانگهدار
بیقرار
پاسخ
خدا شما رو حفظ کنه - برای همه دعا کن و بعد برای من هم دعا کن که خیلی محتاجم
نرگس مامان طاها و تارا
7 تیر 93 11:50
واي خداي من...به قسمت شروعش كه رسيدم،از تصور اون لحظه كه تو انگشتاتو باز كردي و آريا تكرار كرده،دلم لرزيد،...خيلي حس خوبي بود... دوست داشتم.آفرين مريم نازنين. ماشاالله براي آرياي عزيزم.
بیقرار
پاسخ
سلام خوبی ؟ ممنونم شما لطف داری عزیزم انشاء اله سه سال و هفت ماه و بیست روزگی طاها و تارای گلم
مامان روشا
7 تیر 93 17:19
سلام عزیزم خوبی؟ بله ما شب زنده دار هستیم دیگه...... الان که خونم دوست دارم برنامه های جالب برای روشا داشته باشم کمک از شما....منتظرم
بیقرار
پاسخ
سلام ، نماز و روزه هاتون مقبول درگاه حق تعالی سر کار که می ری ؟ آره ؟ برنامه جالب می خوای ؟ آب بازی یه استخری چیزی براش تهیه کن آب بازی کنه اگر حیاط دارین یا ببرش کلاس شنا البته الان که ماه رمضونه و نمی شه بری آریا مراحل ثبت نام کلاس ژیمناستیک رو انجام داده و قراره بره ژیمناستیک ، اینقدر شوق و ذوق داره که نگو ، از بس تو خونه یا در حال پریدنه و یا کله ملق زدن
مامان پریناز
8 تیر 93 18:39
به به کیف کردم تکبیر داری والا!ماشالله به این مادر و پسر آدم لذت میبره
بیقرار
پاسخ
سلام ممنونم که سر زدی شما لطفتون زیاده به ما وگرنه که ما قابل این صحبت شما نیستیم
مامان آوینا
9 تیر 93 8:04
عزیزم مبارک باشه گذروندن این مرحله ایشاله همیشه زیر سایه خدا و رسولش باشه
بیقرار
پاسخ
مرسی عزیزم ممنونم به خاطر دعای خوب
سمیرا مامان آنیتا
10 تیر 93 10:34
سلام من به تو یار قدیمی من همچنان یواشکی میام میخونمت اما نمیدونم چرا هیچ وقت نظری ندارم خوبی خودت ؟ آریا جونم رو ببوس
بیقرار
پاسخ
سلام یار قدیمی واقعا فکر نمی کردم آدرسم رو داشته باشی چون من آدرست رو نداشتم همین چند خطی که نوشتی می دونی چقدر ارزشمنده ؟ واقعا ممنونم که بعد از اینهمه مدت هنوز من رو فراموش نکرده بودی
مسافر
10 تیر 93 15:36
این پست هم مثل پستهای دیگه ات پر از ابتکار و نوآوری بود و آموزنده ان شاءالله آریا جون و مامان بابای خوبش همشه در پناه خدا خوب و موفق باشن در پناه خدا
بیقرار
پاسخ
سلام ممنونم خواهر خوبم - انشاء اله با دعای شما دوستان امیدوارم برای شما هم همین طور باشه
مامان محمدمهدی
10 تیر 93 18:58
سلام و صلوات خدا بر مادر خوب و مومنه آریا جان که اینطور در تربیت دینی این گل پسر کوشاست.الحمدلله
بیقرار
پاسخ
وای عجب جمله ای نوشتی اصلا قلبم یه جوری تکون خورد - امیدم به خداست انشاء اله خدا کمک کنه - سخته هنوز خودت با خودت خیلی کارا داشته باشی بعد اون وقت مسئولیت یک معصوم هم بر عهده ات باشه - جداً بار خیلی سنگینیه فقط خدا کمک کنه خیلی خیلی خیلی ازت ممنونم
مامان سارا...(دردونه جون)
14 تیر 93 13:50
سلام به مريم خانوم، مامان خوب و نمونه خيلي دلم براتون تنگ شده بود عزيزم. درسته كه خيلي وقته به اين خونه سر نزده ام اما هميشه به يادتون بودم. مريم خيلي خوشحال شدم نوشته هات را خوندم و خيلي چيز ها برام جالب و شيرين و گاهي حكم يه تلنگر را داشت. ممنون دوست خوبم. اما خوشحال ترم از ديدم آريا جون كه اينقدر آقا شده . خدا شما رو براي هم حفظ كنه عزيزم. مي بوسمتون
بیقرار
پاسخ
واااااااااااای شما کجا اینجا کجا ؟ باور نمی کنم بعد از اینهمه مدت بی خبری جاااانم خیلی خوشحال شدم عزیزم منم گاهی به وبت سر زدم اما هنوز همون پست آخره و خبری نیست شما خوبین ؟ چه خبر ؟
شهره مامان مینو
19 تیر 93 1:06
خب من بالاخره تونستم (یعنی میتونم الان؟) کامنت بگذارم... بیشتر از همش از اون قسمت تعریفت از خودم خوشمان امد بعدترش هم اینکه خوشحالم که اریا جانم خوشش اومده و فقط مواظب باشه به جای میخ ها انگشت خودتو هدف نگیره من که چندباری مورد حمله قرار گرفتم بهرحال خوشحالم دیگه ...همین.
بیقرار
پاسخ
سلام خوب خیلی بیشتر از اینها قابل تعریفی شهره خانوم نه خدا رو شکر فعلا مورد اصابت قرار نگرفتیم
فهیمه
26 تیر 93 2:39
دستهای من دخیل دل پاکت ... مرا امشب نه به بهای لیاقت,بلکه به رسم رفاقت اول حلال و بعد هم دعا کن... و خدا کند بدانی چه قدر محتاج است نگاه خسته من بر دعای دستانت .................................................................................... التماس دعا