بابت تک تک نفس هایی که کشیدم و میکشم : خدایا شکرت
به نام خدا
الحمد الله رب العالمین بابت ماه رمضانی که زنده بودم و یک بار دیگه شبهای قدرش رو دیدم
به نظرم اومد که ماه رمضان ماه پیله بستن برای پروانه شدنه
ماه پوست انداختن و پوست تازه آوردن
شرایطم رو در نظر گرفتم و و برای بهره بردن از ماه رمضان با خودم گفتم که " شما همینکه تلاش کنی ضمن روزه داری مادر و همسر خوبی باشی ، کافیست " از خودم توقع خوندن ادعیه و غیره رو نداشتم و برنامه ام رو بر این قرار داده بودم که حداقل در این سی روز به مشغله های فکریم یک توحیدی بدم ، یعنی رها کنم خودم رو از چیزی یا کسی که فکرم رو درگیر و یا مشغول میکرد به نظرم آدم تا موقعی که ذهنش تَشَطُت و پراکندگی داره و مترکز نیست ، نتیجه جالبی بدست نخواهد آورد ، همین الان که به خودمون نگاه کنیم ذهنمون پر از مسائل این و آنه که هیچ سود و فایده ای عاید ما نمی کنه
دلم خواست که دور باشم از همه چیز ، ذهن و چشم و گوش و زبانم رو مدتی از دنیای مجاز و غیر مجاز دور نگه دارم و درون پیله خودم سخت مشغول رسیدگی به خودم بشم تا که ببینم آخه من در پایان این ماه چی میشم بالاخره ؟ ! تا کی آخه گول زدن خودم ؟ تا کی غفلت ؟ تا کی جهل و نادانی !
به نظرم اومد که آدم اگر واقعا روزه گرفته باشه که بعد از اتمام این ماه، قشنـــگ باید پوست انداخته باشه، خودش که یه نگاهی به خودش بندازه باید متوجه بشه که تازه شده ، نو شده
ماه رمضان خوب شروع شد اما برای خودم از پایانش راضی نبودم و متأسفانه در بدترین حالتی که میشد تمام شد یک موردش اینه که روز عید فطر در مراسم تشییع جنازه تشریف داشتیم و مابقی هم به حالات روحی خودم برمیگشت، خدا رو شکر ، البته که هر کاری بی حکمت نیست گاهی باید سوخت تا ساخته شد
خدا خوب می دونه که روزه داری با بچه چندان آسون نیست لذا خیلی حساب شده تو اعمال ماه رمضان آورده شده که به کودکانتان نیکوکاری کنید !!!
خدایی چند بار تو این ماه رمضونی به بابای خونه گفتم که : " الحق که بچه داری و رتق و فتق امورات و غرها و بهانه ها و بی حوصلگی ها بچه خیلی خیلی از گناه نکردن سخت تره !! "
خواب 5 یا نهایت 6 ساعته مون در شبانه روز در ماه رمضان به 4 ساعت رسید یعنی 12 تا 4 صبح و بعد خستگی کار ، گرمای هوا و بی خوابی همه دست به دست هم میداد که ظهر وقتی به خونه برمیگردیم رسماً جنازه باشیم در مقابل یک پسری که تازه چند ساعته بیدار شده و شاااد و شنگوله و بازی میخواد ازمون
حتی یک بار نزدیک های غروب که رمق هر دومون حسابی رفته بود و آریا هم بدجوری بی حوصله شده بود و نق می زد بعد از کلی تحمل غرغر کردناش هر دو باهم جیغ زدیم البته از اون جیغ خنده دارا
واقعاً هم که ظهر گرمای 50 درجه تو اون حال هیچ کاری جز متوسل شدن به تلویزیون نمیشد کرد باز هزاران بار خدا رو شکر بابت این پسرهای همسایه ساعت 5 که میشد صداشون می کردیم بیان تو سر کله هم بزنن و سرگرم بشن ، الحمد الله
به یاد دارم وقتی که به این خونه اومدیم تعجب می کردیم از دو تا پسر 9 و 11 ساله که هیچ تو حیاط پیداشون نیست و نه بازی ای نه ورجه وورجه ای ! همیشه پای تی وی و یا مشغول game بودن و یا فیلم ! بدون هیچ تحرکی ! کم کم که آریا تو حیاط سه چرخه بازی کرد اونها هم کم کم اومدن و سه تایی با این سه چرخه سرگرم میشدن و یا توپ بازی می کردن و یا آریا اونها رو به خونه دعوت می کرد و با اسباب بازیهای آریا سرگرم میشدن و یا من یا بابای خونه بینشون بازی ای ترتیب می دادیم
بعد تر بابای خونه، اسکوتر آریا رو که مشکل پیدا کرده بود رو دوباره راه انداخت و نوبتی با این اسکوتر بازی میکردن و ما هم خوشحال بودیم که تونستیم تاثیر مثبتی رو اینها داشته باشیم و به تحرک وا بداریم
چند وقت بعد یکی از اونها اسکوتر خرید و دیگری دو چرخه و حالا هر روز عصر سه تایی مشغول هستند شکر خدا
شب قدر تا آخر جوشن کبیر رو بیدار موند و تقریبا هر کاری دلش خواست کرد ، فرش رو جمع کرد ، سینه زنی کرد و ... و البته همینکه کاری به من نداشت خوب بود آخرش دیگه گفت : مامان از بس بازی کردم خوابم گرفت و بعد رو پام خوابید
خیلی حرفهای درگوشی هم هست که اگر نی نی وبلاگ ادامه مطلبش رمز دار بود میگفتم حالا باشه تا بعد
به خاطر محبت بعضی از دوستان با معرفت و خالی نبودن عریضه چند خطی نوشتم وگرنه که حالا اینها رو گفتم که چی مثلاً
ادامه مطلب رو ببینید
خداوندا بودنم رو سراسر لبریز از شکرت قرار بده
خدایا
دنیا رو دوست ندارم تا وقتی که بچه هایی هستند که دارن عذاب میکشن و بی گناه کشته میشن
آرزوم این بود که همه بچه های دنیا
شاد باشن
آدم بیشتر زمانی از خودش باید دلگیر بشه که کشته شدن این همه بچه بی گناه رو می بینه، این همه بچه های معصوم گرفتار انواع فقر رو می بینه و بدونه که گناهان تک تک ماهاست که نمی ذاره " آقا بیاد "
آقا بیاد
تا بچه های معصوم رو نجات بده