آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

نوشته های من برای زندگی

بابت تک تک نفس هایی که کشیدم و میکشم : خدایا شکرت

1393/5/12 10:00
نویسنده : بیقرار
7,845 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

الحمد الله رب العالمین بابت ماه رمضانی که زنده بودم و یک بار دیگه شبهای قدرش رو دیدم

به نظرم اومد که ماه رمضان ماه پیله بستن برای پروانه شدنه

ماه پوست انداختن و پوست تازه آوردن

شرایطم رو در نظر گرفتم و و برای بهره بردن از ماه رمضان با خودم گفتم که " شما همینکه تلاش کنی ضمن روزه داری مادر و همسر خوبی باشی ، کافیست " از خودم توقع خوندن ادعیه و غیره رو نداشتم و برنامه ام رو بر این قرار داده بودم که حداقل در این سی روز به مشغله های فکریم یک توحیدی بدم ، یعنی رها کنم خودم رو از چیزی یا کسی که فکرم رو درگیر و یا مشغول میکرد به نظرم آدم تا موقعی که ذهنش تَشَطُت و پراکندگی داره و مترکز نیست ، نتیجه جالبی بدست نخواهد آورد ، همین الان که به خودمون نگاه کنیم ذهنمون پر از مسائل این و آنه که هیچ سود و فایده ای عاید ما نمی کنه

دلم خواست که دور باشم از همه چیز ، ذهن و چشم و گوش و زبانم رو مدتی از دنیای مجاز و غیر مجاز دور نگه دارم و درون پیله خودم سخت مشغول رسیدگی به خودم بشم تا که ببینم آخه من در پایان این ماه چی میشم بالاخره ؟ ! تا کی آخه گول زدن خودم ؟ تا کی غفلت ؟ تا کی جهل و نادانی !

به نظرم اومد که آدم اگر واقعا روزه گرفته باشه که بعد از اتمام این ماه، قشنـــگ باید پوست انداخته باشه، خودش که یه نگاهی به خودش بندازه باید متوجه بشه که تازه شده ، نو شده

ماه رمضان خوب شروع شد اما برای خودم از پایانش راضی نبودم و متأسفانه در بدترین حالتی که میشد تمام شد یک موردش اینه که روز عید فطر در مراسم تشییع جنازه تشریف داشتیم و مابقی هم به حالات روحی خودم برمیگشت، خدا رو شکر ، البته که هر کاری بی حکمت نیست گاهی باید سوخت تا ساخته شد


خدا خوب می دونه که روزه داری با بچه چندان آسون نیست لذا خیلی حساب شده تو اعمال ماه رمضان آورده شده که به کودکانتان نیکوکاری کنید !!!

خدایی چند بار تو این ماه رمضونی به بابای خونه گفتم که : " الحق که بچه داری و رتق و فتق امورات و غرها و بهانه ها و بی حوصلگی ها بچه خیلی خیلی از گناه نکردن سخت تره !! "

خواب 5 یا نهایت 6 ساعته مون در شبانه روز در ماه رمضان به 4 ساعت رسید یعنی 12 تا 4 صبح و بعد خستگی کار ، گرمای هوا و بی خوابی همه دست به دست هم میداد که ظهر وقتی به خونه برمیگردیم رسماً جنازه باشیم در مقابل یک پسری که تازه چند ساعته بیدار شده و شاااد و شنگوله و بازی میخواد ازمون

حتی یک بار نزدیک های غروب که رمق هر دومون حسابی رفته بود و آریا هم بدجوری بی حوصله شده بود و نق می زد بعد از کلی تحمل غرغر کردناش هر دو باهم جیغ زدیم خندونک  البته از اون جیغ خنده دارا زبان

واقعاً هم که ظهر گرمای 50 درجه تو اون حال هیچ کاری جز متوسل شدن به تلویزیون نمیشد کرد باز هزاران بار خدا رو شکر بابت این پسرهای همسایه ساعت 5 که میشد صداشون می کردیم بیان تو سر کله هم بزنن و سرگرم بشن ، الحمد الله

به یاد دارم وقتی که به این خونه اومدیم تعجب می کردیم از دو تا پسر 9 و 11 ساله که هیچ تو حیاط پیداشون نیست و نه بازی ای نه ورجه وورجه ای ! همیشه پای تی وی و یا مشغول game بودن و یا فیلم ! بدون هیچ تحرکی ! کم کم که آریا تو حیاط سه چرخه بازی کرد اونها هم کم کم اومدن و سه تایی با این سه چرخه سرگرم میشدن و یا توپ بازی می کردن و یا آریا اونها رو به خونه دعوت می کرد و با اسباب بازیهای آریا سرگرم میشدن و یا من یا بابای خونه بینشون بازی ای ترتیب می دادیم

بعد تر بابای خونه، اسکوتر آریا رو که مشکل پیدا کرده بود رو دوباره راه انداخت و نوبتی با این اسکوتر بازی میکردن و ما هم خوشحال بودیم که تونستیم تاثیر مثبتی رو اینها داشته باشیم و به تحرک وا بداریم

چند وقت بعد یکی از اونها اسکوتر خرید و دیگری دو چرخه و حالا هر روز عصر سه تایی مشغول هستند شکر خدا

 


شب قدر تا آخر جوشن کبیر رو بیدار موند و تقریبا هر کاری دلش خواست کرد ، فرش رو جمع کرد ، سینه زنی کرد و ... و البته همینکه کاری به من نداشت خوب بود آخرش دیگه گفت : مامان از بس بازی کردم خوابم گرفت و بعد رو پام خوابید

خیلی حرفهای درگوشی هم هست که اگر نی نی وبلاگ ادامه مطلبش رمز دار بود میگفتم حالا باشه تا بعد

به خاطر محبت بعضی از دوستان با معرفت و خالی نبودن عریضه چند خطی نوشتم وگرنه که حالا اینها رو گفتم که چی مثلاً متنظر


ادامه مطلب رو ببینید

خداوندا بودنم رو سراسر لبریز از شکرت قرار بده

خدایا

دنیا رو دوست ندارم تا وقتی که بچه هایی هستند که دارن عذاب میکشن و بی گناه کشته میشن

آرزوم این بود که همه بچه های دنیا

شاد باشن

آدم بیشتر زمانی از خودش باید دلگیر بشه که کشته شدن این همه بچه بی گناه رو می بینه، این همه بچه های معصوم گرفتار انواع فقر رو می بینه و بدونه که گناهان تک تک ماهاست که نمی ذاره  " آقا بیاد "

آقا بیاد

تا بچه های معصوم رو نجات بده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان پانیذ
12 مرداد 93 11:42
سلام مریم عزیزم طاعاتوعباداتت قبول باشه عزیزم. خدایی خیلی منتظر این پست بودم تا بیایو بنویسی تااز احوالاتت تواین ماه باخبر بشم روزه داری توجنوب واقعا سخته مخصوصا که امسال واقعا هوا تواصفهانم خیلی گرم بود دیگه چه برسه به اونجا.بابچه هم که دیگه سختتر آدم باید مرتب به خواسته هاش عمل کنه.توصیفت از ماه رمضون خیلی به دلم نشست.آریای عزیزمو ببوس خدابرات حفظش کنه. خدانگهدار
بیقرار
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم آدم نمی دونه چطوری میشه معرفت و محبت دوستانش رو جبران کنه من خودم به شخصه خجالت میکشم گاهی و شرمنده محبت شما میشم تنها کاری که از دستم در مقابل محبتتون بر میاد اینه که دعا کنم
سيران
12 مرداد 93 16:05
سلام دوستم بابا خسته شدم بس که هر روز اومدم ولاگت رو باز کردم و دیدم آپ نشده . دیگه داشتم نگران می شدم توصیفت از ماه رمضون رو با گوشت و پوستم درک کردم ، چون دقیقا" توصیف حال من بو تو این ماه قبول باشه نماز و روزه و عباداتت عزیزم. دعا کن برای ما هم
بیقرار
پاسخ
سلام خوبی ؟ باورت میشه وقتی آپ کردم به یاد تو بودم گفتم کاشکی سیران می اومد نماز و روزه های شما هم قبول باشه چقدر خوبه که موفق به پوست انداختن شدی خدا توفیقاتت رو روز افزون بکنه
مامان محمدمهدی
13 مرداد 93 6:12
سلام. طاعاتت قبول مامان آریا جان. جدا هم روزه داری با بچه سخته،فکرشو بکن من امسال با دوتا بچه چی کشیدم! حالا چرا فرشو جمع کرده شب قدری گل پسر؟!
بیقرار
پاسخ
سلام - مگه روزه گرفتی شما ؟ طاعات و عبادات شما هم قبول باشه - بله این قضیه روزه و بچه شامل همه بچه دارها میشه چون واقعا سرگرم کردنشون با خستگی و زبون روزه در شرایطی که نمیشه به علت گرما ببریشون بیرون سخته فرش؟ نمی دونم والله احتمالا دیگه نمی دونسته چه شیطنتی بکنه گیر داده به فرش
مرجان
13 مرداد 93 7:19
سلام طاعاتتون قبول و عید گذشتتون مبارک تو روزهای طولانی و گرم تابستون سرگرم کردن و شاد و راضی نگه داشتن بچه ها کلی سخته چه برسه به اینکه روزه دار هم باشی. خدا حفظشون کنه همه بچه ها رو
بیقرار
پاسخ
سلام ممنونم عزیزم بله سخته از اون سختی هایی که با شیرینی هم همراه و دیگه شاید در ده بعدی عمرمون تکرار نشه وجودشون برکت خونه است واقعا
مامان پریناز
13 مرداد 93 13:28
مریم جانم طاعاتت قبول.ماه رمضان سخت ولی دلچسبی بود.خیلی از نوشته هات استفاده کردم.از اون جملات قشنگ هم نت برداشتم عالی بود. قربون گل پسر برم با شیطونیاش.خداتو شکر کن بابت اون همسایه هات که من در حسرتشم
بیقرار
پاسخ
سلام ممنونم که سر زدی طاعات شما هم مقبول حق از شکر نعمت های خدا عاجزیم واقعاً اگر بخوام به افراد دور و برم نگاه کنم موارد آزار دهنده کم نیستن اما اگر نگاهم رو عوض کنم می بینم که همین ها ، دقیقاً همین مواردی که میگم آزار دهنده هستند در نوع خودشون نعمتن که بنده باید قدر بدونم هر چیزی یا کسی جنبه های منفی احتمالا داره که ناخوشایند ماست اما وقتی خوب دقت کنیم یه جنبه های مثبتی هم دارن که مورد نیاز ماست چه متوجه این نیاز باشیم چه نباشیم لذا هر چه خداوند قرار بده ممنونشیم همین نعمت سلامتی وای که چه نعمت عظیمیه !!!
مامان محمدمهدی
13 مرداد 93 15:29
بله از نصف یکروز بیشتر گرفتم اگه خدا قبول کنه
بیقرار
پاسخ
ای جانم سمیه
مسافر
13 مرداد 93 16:56
عالی بسیار عالی بانو چه تصمیم خوبی گرفتی و خدا رو شکر که تلاشت رو کردی امیدوارم توشه راهت رو بگرفته باشی تو این ماه و ادامه راه رو پر توان تر از قبل بری مادر و همسر خوب بودن کم چیزی نیست شاید بشه گفت برای یه زن با تموم مقدمه ها و پیش زمینه ها و پس زمنیه هایی که این "خوب" بودن داره یعنی همه خوب بودن من با اینکه روزه گرفتم ولی اون حس و حالی که باید رو نداشتم همش ولی انگار جرقه ای بود برای بعد توش فقط چند تا تصمیم گرفتم و امیدوارم که بتونم مصمم باشم راه بسیار سخت و باریکه و من یکی که بسیار دِلِی دِلِی این راه رو میرم خدا یاری کنه ان شاءالله زودتر به خودم بیام در مورد همسایه ها هم کارت عالی بوده د رپناه خدا
بیقرار
پاسخ
ممنونم که سر زدین خداوند از نیت ها آگاهه و انشاء اله که هر کسی بر اساس سعه وجودی خودش نهایت بهره رو برده باشه قبول دارم واقعا گاهی این فردا و بعداً کردنها و فردا و بعداً بهتر بودن ها آدم رو بیچاره میکنه این یکی از زیرکانه ترین دامهای نفسه که هممون تجربه اش کردیم و باید ازش به خدا پناه برد امیدوارم تو تصمیماتتون موفق و پایدار باشید و ما رو هم از دعای خیرتون محروم نکنید
محبوبه
16 مرداد 93 1:14
سلام سلام مریم بانو طاعاتت مورد قبول حق جان دلم آریای شیطون رو، بازم خوبه مزاحم عبادت مادرش نشده عکس آخر ادامه مطلب یه زیبایی خاصی داشت. ممنون از حسن انتخابت
بیقرار
پاسخ
سلام ممنونم از اینکه سر زدی فدای شمااااااا
مامان روشا
17 مرداد 93 19:33
سلام بر دوست خوبم. نماز و روزه هاتون قبول ماه سختی بود برای منم همین طور حالا تو وبلاگ روشا مفصل میگم خدارو شکر منم همین جمله رو سرلوحه خودم کردم ------------------------------------------------------------------ خیلی خندیدم چرا فرش رو جمع کرده؟؟؟؟؟؟ قربونش با این عکس هاس نازش ----------------------------------------------------------------------- نمی دونی چقدر دلم حرف زدن می خواد
بیقرار
پاسخ
سلام مرسی که اومدی منتظرم آپ کنی چرا نمی نویسی ؟ من پایه ام برای حرف زدن
مامان پانیذ
26 مرداد 93 10:02
سلام مریم جون.خوبی؟خبری ازت نیست خیلی خیلی کم پیدا شدیا...هرروز به اینجا سرمیزنم ولی خبری ازت نیست کجایی بیا که دلمون برات تنگ شده خدانگهدار
بیقرار
پاسخ
سلام ممنونم از اینکه مرتب حال ما رو جویا هستی ما خوبیم خدا رو شکر ذهن متمرکز نمیشه برای نوشتن انشاء اله می نویسم تا چند روز آینده
وفا مامان پارسا
28 مرداد 93 23:43
ان شالله نماز و مخصوصا روزه هاتون مقبول باشه .. واقعا ثواب روزه های شما توی آب و هوای جنوب حتما خیلی بیشتر از روزه های ما توی آب و هوای شماله .. البته من که بیشترشو زیر کولر گذروندم .. اما امسال همسرم که سر کار می رفتن خیلی بخاطر شرجی و گرمای هوا اذیت شدن ان شالله خدا قبول کنه ان شالله صدتا ماه رمضون دیگه کنار هم شاد باشید و خدا آریای گلم رو سلامت براتون نگه داره و کنار بچه هاش سفره افطار پهن کنید ..
بیقرار
پاسخ
سلام به به قدم رنجه فرمودین ممنونم بابت همه دعاها انشاء اله که از همه قبول شده باشه و و اون حال ادامه پیدا کنه تا که وصل بشه به ماه رمضان آینده انشاءاله
مامان آوینا
3 شهریور 93 8:50
عزیزم مریم جون خوشحالم که حالتون خوبه گل پسرت هم ماشاله بزرگ شده خدا حفظش کنه من هم یه ماهی رفتم تبریز خیلی ...... خوب بود دیگه اومدنم نمی اومد اونجا اینترنت نداشتم دلم برات تنگ شده بود نماز و روزهاتون قبول با یه ماه تاخیر
بیقرار
پاسخ
دلم برات تنگ شده بود خیلی وقت بود نبودی خدا رو شکر که بهتون خوش گذشته مرسی که سر زدی امیدوارم همیشه خوب باشی
سمیرا مامان آنیتا
6 شهریور 93 15:55
تنبل خانوم درسته که ما خواننده خاموشیم اما حق آب و گل که داریم آپ کن دیگه .. حوصلمون سر رفت
بیقرار
پاسخ
وای اصلا باورم نمیشه که تو هنوز وبلاگ منو بخونی ؟ چشم آپ می کنم روی جفت چشمام