وقتی بچه فیلش یاد هندوستون می کنه !
به نام خدا
بی شک برای همه مادران گرامی پیش اومده که بچه شون به واسطه شنیدن کلمه ای یا دیدن چیزی به قول معروف فیلش یاد هندستون کرده ! از قضا اگر اون چیزی رو هم که بعد از قرنی به یادش اومده در دسترس نباشه یا نداشته باشی یا نتونی بهش بدی باید مثل همیشه هنرمندی و خلاقیت مادرانه به خرج بدی تا فیلش از خاطرات هندوستان برگرده
بله این درّ و گوهر و مرواریدی که چیک چیک از چشمان دلبندمان می چکد به خاطر عکس پروفایل وبلاگ مرجان عزیز می باشد که علی جان را درحالیکه در چادر می باشد نشان می دهد
و های های گریه می کند برای کلبه ای که داشت و در منزل قبلی مان برپا بود و به دلیل حمله سوسک ها به تار و پور خانه مجبور به فرار شدیم و کلبه هنوز بعد از حمله سوسک ها که جمع شد ، شسته نشده در هزار توی کمد دیواری است
حیف عکس اون لحظه ای که مثل مادر مرده ها سرش رو گذاشته بود رو میز و زار می زد و ندارم
البته ما قصد آزار و اذیت نداشتیم ها ، گاهی برای غذا دادن به دلبند، عکس ماشینی کامیونی -نی نی ای - داستانی - شعری چیزی می گذاریم تا دو لقمه غذا بخورانیمش در کمال صلح و صفا