آریاآریا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

نوشته های من برای زندگی

32 سالگی !

1392/10/28 9:02
نویسنده : بیقرار
29,187 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا 

 

پیشاپیش از شاد نبودن این پست های اخیرم خیلی عذر می خوام

اگر باعث گرفتگی خاطر شما شدم

قول می دم توی پستهای بعدی به خوبی جبران کنم

من خوبم ، دوستی گفته به نظر افسرده ام ، اما اینطور نیست به نظرم آدم همیشه باید بین دو لحظه باشه ( غم و شادی ) نه چنان در غم فرو بره که از زندگی باز بمونه و نه چنان در شادی غرق باشه که سرخوش عمل کنه

باز هم عذر می خوام و قول می دم اگر بشه همین امروز جبران کنم

اینها رو نوشتم که بگم برای دوستانم خیلی ارزش قائلم و دوست ندارم از من رنجیده بشن

قلب


امروز من 32 ساله شدم

 کسی میگفت : این شمعی که در سالروز تولد روی کیک تولد میگذارن و بعد فوت می کنن و در سالروز تولد ، روشنایی رو خاموش می کنن منطقی به نظر نمیاد

میگفت: ما همیشه طالب روشنایی و روشن کردنیم ، طالب خاموشی و خاموش کردن نیستیم

ما ایرانی ها در شب های غم شمع روشن می کنیم مثل شام غریبان فرزندان امام حسین(ع) - یا وقتی بر مزار یکی از مردگانمون می ریم - دوست داریم شمعی رو روشن کنیم تا کمی از تاریکی و غم رو از بین ببریم

و من هم همین طور فکر کردم که وقتی هرسال داریم وارد یک سال جدید از زندگیمون میشیم زیبا نیست که شمعی و روشنایی ای خاموش بشه بلکه باید روشن بشه

اما امروز می خوام از یه منظر دیگه بهش نگاه کنم

امروز که روز تولد منه و باید قاعدتاً خوشحال باشم ، قاعدتاً باید منتظر تبریکها و کادوهای دوستان و اطرافیانم باشم،  اینطور فکر نمی کنم

امروز این حس رو ندارم

امروز می بینم که بی راه هم نیست که شمعی روی کیک تولد 32 سالگیم بذارم و بعد : فوووووت

چون به واقع وقتی دقیق نگاه می کنم می بینم من هر سال از این سالهای عمر گرانمایه ام رو فقط فووووت کردم رفت هوا

نه از این باب که کسب موفقیت نکردم ، نه از این منظر که درس نخوندم و زندگی پر از موفقیت و خوشبختی رو حاصل نکردم بلکه از این نظر که چندان پیروز نبودم در  امتحان های واقعی زندگیم

در روز تولدم می شینم و سالهای عمرم رو حسابرسی می کنم

می بینم که خیلیهاش  رو صفر - صفر - صفر گرفتم و مابقی رو هم شاید فقط در حد نمره قبولی و نمره بیستی نبودم 

حق دارم امروز 32 تا شمع بذارم روی کیکی و بعد همه رو فووووت کنم

اون وقت بگم از الان به بعد چند تا شمع برای روشن شدن در تقدیر من مونده ؟ نمی دونم - خبر ندارم

اما می دونم که خیلی فرصتم کمه و بسیار خجالت زده و شرمنده ام از خودم و صاحب نعمتم

خدا و امام عصرم (عج)

خدایی که در همه روزهای سخت زندگیم یاورم بود و من کم یاوری برای اون بودم

در روز تولدت چه چیزی بدتر این می تونه باشه که آدم حس کنه : کم کاری کرده ! خوب درس نخونده و نمره امتحانهاش پائینه ، این کارنامه رو آدم روش میشه به کسی نشون بده ؟!

 چه حسی بدتر از این که آدم بگه : حیـــــــــــــــف شد ، چه فرصتهایی رو از دست دادم 




یَومُ التغابُن؛ روزی که مردم در می‏ یابند که در دنیا باخته ‏اند (۹ تغابن)

یَوم یَنظر المَراء ماقَدَّمَتْ یَداه؛ روزی که انسان به کارهای از پیش فرستاده‏اش می‏نگرد (نباء آیه ۴۰)

یَوم تُبْلی السرائِر؛ روزی که پرده‏ ها کنار می‏رود و اسرار فاش می‏شود (۹ طارق)

یَوم یَفِرُّ المرء مِن اَخیه و اُمّهِ وَاَبیه؛ روزی که انسان از برادر و مادر و پدرش می‏ گریزد (۳۴ عبس)

 


نمی دانم؛ این عمر تو دانی به چه سانی طی شد؟

پوچ و بس تند چنان باد دمان !

همه تقصیر من است ...

اینکه خود می دانم که نکردم فکری

که تامل ننمودم روزی

ساعتی یا آنکه چه سان می گذرد عمر گران

کودکی رفت به بازی

به فراغت به نشاط

فارغ از نیک وبد و مرگ و حیات

همه گفتند کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان

که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست !

بایدش نالیدن ...

نوجوانی سپری گشت به بازی، به فراغت، به نشاط

فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات

همه گفتند کنون جوان است هنوز

بگذارید جوانی بکند

بهره از عمر برد، کامرانی بکند

بگذارید که خوش باشد و مست

بعد از این باز مرا عمری هست؟

یک نفر بانگ برآورد که او اکنون باید فکر فردا بکند

دیگری آوا داد که چو فردا بشود فکر فردا بکند

سومی گفت همانگونه که دیروزش رفت، بگذرد امروزش همچنین فردایش

بعد از این باز نفهمیدم من، که به چه سان دی بگذشت

آنهمه قدرت و نیروی عظیم به چه ها مصرف گشت

نه تفکر نه تعمق و نه اندیشه دمی عمر بگذشت به بیحاصلی و دمی

چه توانی که ز کف دادم مفت

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت

مدت عهد شباب می توانست مرا تا به خدا پیش برد

لیک بیهوده تلف گشت جوانی هیهات

آن کسانی که نمی دانستند جوانی یعنی چه راهنمایم بودند

که دائم فکر خوردن باشم

فکر گشتن باشم

فکر تامین معاش، فکر یک زندگی بی جنجال فکر همسر باشم

کس مرا هیچ نگفت زندگی خوردن نیست

زندگی ثروت نیست

زندگی داشتن همسر نیست

زندگی فکر خود بودن و غافل ز جهان نیست

حال فهمیدم هدف زیستن این است رفیق:

من شدم خلق که با عزمی جزم پای بند هواها گسلم

پای در راه حقایق بنهم

با دلی آسوده فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل

مملو از عشق و جوانمردی و زهد در ره کشف حقایق کوشم

شربت جرات و امید و شهامت نوشم

زره جنگ برای بد و ناحق پوشم

شمع راه دیگران گردم و با شعله خویش

ره نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم

من شدم خلق که مثمر باشم نه چنین زاید و بی جوش و خروش

عمر بر باد و به حسرت خاموش

ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنی اش فهمیدم

که این سه روز از عمر به چه ترتیب گذشت:

کودکی بی حاصل

نوجوانی بــــــاطل

وقت پیری غــــافل

 


 روز تولدم چه هدیه ای بهتر از دسته گل نرگسی که مرا به یاد تو بیاندازد، تویی که صاحب نعمت  لحظه لحظه های زندگی مایی و لحظه لحظه های زندگی من در غفلت از توست !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مرجان
26 دی 92 14:57
من که دیگه سالهاس روز تولدم برام روز مهم و عزیزی نیست....شاید چون سالی که پشت سر گذاشته ام فرقی با سال پیش رویم ندارد
بیقرار
پاسخ
بله همین طوره متاسفانه اما امید داریم انشااله سالهای باقی مانده سال های خوبی باشن یه کمی از اون شاگرد های ته کلاس بیایم نیمکت های جلوتر
مادر(رادین و راستین)
26 دی 92 23:43
خدا خیرت بده مریم جون این چه عکسیه گذاشتی؟ ......... آدم وحشت می کنه......... روز تولدته ........ انشالله مبارکت باشه نمی دونم چرا اما نوشته ات بوی افسردگی می داد خیلی مواظب خودت باش
بیقرار
پاسخ
سلام - من عذر می خوام ممنونم بابت تبریکت من رو ببخش که باعث ناراحتیت شدم
عقیق
27 دی 92 1:34
آفرین خیلی قشنگ و درست نوشتی. ان شاءالله خداوند معرفتی عنایتمون کنه که سال به سال که هیچی،روز به روز و حتی لحظه به لحظه بهش نزدیکتر بشیم و در مسیر خودش و اونطوریکه خودش می پسنده قدم برداریم(اُه اُه چقدر گنده حرف زدم) تولدت مبارک عزیزم،ان شاءالله سالیان سال زیر سایه امام زمان،تندرست و شاد باشی.
بیقرار
پاسخ
مرسیییییییی برای تبریکت انشاء اله شما هم روز به روز بهتر و موفق تر و پیروزتر در همه جوانب زندگیتون باشین
شهره مامان مینو
27 دی 92 12:15
تولدت مبارک مریم خانومی... خدا خودش بهتر از درون ادم ها و نیتشون با خبره من که فکر میکنم تو از خیلی هایی که ادعا هم زیاد دارن جلوتری... انشالله که به همه ی ارزوهای خوبت برسی...
بیقرار
پاسخ
ممنونم به خاطر تبریک شهره جونم شما محبت داری منم برای شما آرزوی بهترینها رو دارم
مامان بردیا
27 دی 92 15:39
این عکس اخریه جان خودت مریم چیه گذاشتی؟به هر حال همه انسانها فکر کنم روزهای تولدشون به یاد این چیزهایی که نوشتی بیفتن تولدت مبارک عزیزم بزرگتر میشیم اما با یه عالمه غصه روزهای خوبی برات ارزو مندم
بیقرار
پاسخ
من عذر می خوام - عکس رو حذف کردم مرسی که به یادم بودی فداب بشم
محبوبه
27 دی 92 23:35
تولدت مبارک مریم عزیزم
بیقرار
پاسخ
مرسی عزیزم
مامان روشا
28 دی 92 8:49
سلام دوست خوبم اول از همه تولدت مبارک ان شالله سالیان سال همراه خانواده قشنگت در سلامتی و شادی زیر سایه آقا امام زمان زندگی کنی دوم اینکه حست رو خیلی خوب درک می کنم خود من هم امسال چون تولدم مصادف با 28 صفر بود نه تبریک می خواستم نه تهنیت نشستم یک دل سیر فکر کردم و البته به نتایج خوبی نرسیدم برام جالبه اینقدر خط فکرمون مثل همه مریم جون سوما شعرت قشنگ بود از کی بود؟؟؟ چهارم وای گل نرگس این روزها منم از یه گل فروش سر خیابون گل نرگس می خرم و شبها که بوش تو خونه پخش می شه کلی لذت می برم پنجم باز هم تولدت مبارک دوستم
بیقرار
پاسخ
زهرا جون سلاااااام - بهت گفتم قبلا من و تو خیلی شبیه همین - تنها کسی بین دوستانم که می دونم خیلی به خودم شبیهه تو هستی به خاطر همین هم برای من خیلی خاصی ممنونم برای شما هم همین طور ایشااله منم عاشق گل نرگسم شعر رو هم نمی دونم از کیه اتفاقی خدا رسوند ولی کاملا وصف چیزهایی بود که نوشته بودم هر کی گفته گل گفته مرسی بابت تبریکت
وفا
28 دی 92 11:29
عزیز دلم دوست خوبم امیدوارم این سال جدید عمرت رو که از امروز اغاز می شه سالی پر از برکت و توفیق باشه .. پر از نمره های خوب و سال دیگه همین موقع اگر عمری باشه و راضی باشی از سالی که گذشت برای من هم عین توئه .. عیییییییین همه اونایی که نوشتی .. حتی یکجورایی روز تولدم که نزدیک یم شه مضطرب می شم .. هی برمی گردم به عقب نگاه می کنم ببینم چی برداشتم با خودم توی این 365 روزی که اومد و رفت اما کوله ام خالیه .. توی این سه سال دل خوشم گاهی به اینکه فضیلت مادری کردن رو دستم گرفتم اما باز شرمنده می شم که اون هم فضل و امانت و امتحانیه از جانب خودش .. برات عمری پر ثمر و کوله ای سنگین ارزو می کنم دوست نازنین
بیقرار
پاسخ
وفا جونم سلام چقدر دلم تنگ شده بود برات ممنون که برگشتی پیشمون امیدوارم همیشه خوش و سلامت باشی در کنار همسر و پسر گلت ممنونم برای اینهایی که نوشتی خیلی خوب بود
مامان محمدمهدی
28 دی 92 11:38
سلام دوستم ولی من با همه این حرفهایی که زدی اینجا که الحق همشون هم درست بودن و خیلی خوب گفته شده بودنف باز بهت تبریک میگم سالروز تولدتو و ارزو دارم سالهای سال در کمال صحت و تندرستی در کنار خانواده پرمهرت زندگی خوبی داشته باشی و اما بعد خانوم یعنی شما فکر کردی با وجود گل پسر میتونی 32 تا شمع رو کیک بزاری و بعد خودت فوتشون کنی یعنی اصلا همچین اجازه ای به شما آریا جان میده؟ ما که این راه رو ماه پیش رفتیم میدونیم هرگز چنین اجازه ای نخواهی داشت همانطور که من نداشتم یعنی مسئولیت شمع رو کیک گذاشتن و روشن کردن و خاموش کردنشون با گل پسره
بیقرار
پاسخ
وای ممنونم از این کامنت شادی که گذاشته بودی پسرکمون منتظر بود تولد من و باباش برسه (تولدمون با همه ) تا شمع فوت کنه و البته که ما 32 تا نذاشتیم و عدد 3 و 2 رو گذاشتیم و سه تایی با هم فوتش کردیم و از اونجایی که اون لحظه خیلی گرسنه بود و بی تاب کیک خوردن نخواست که برای بار دوم و سوم و چهارم و هزارم روشنش کنیم تا فوتش کنه اگر ما این عشقولک ها رو نداشتیم چه می کردیم وجودشون به خدا رحمته مایه خوشحالیه
مامان پریناز
28 دی 92 13:32
مریم جووووووووونم تولد خودت و همسر نازنینت مبارک....الهی 120 سال عمر با عزت داشته باشین در کنار همدیگه مریم جدیدا خیلی میری پای منبر هاااااا؟؟؟چه خبره؟؟ حرفایی که برام خصوصی گذاشته بودی عالی بود عالی.لذت بردم .من و همسرم گاهی خیلی عصبی میشه به واسطه رفتارهای خاص دخترک شاید حتی اگر خود تو هم باشی از کوره در بری ولی گاهی میشینیم و فقط فکر میکنیم که خدایا شکرت که سالمه و دور همیم
بیقرار
پاسخ
سلام - چشم سعی می کنم از منبر بیام پائین ههههههه خوشحال میشم کمکی کرده باشم زهرا جون همیشه گفتم بهت حق می دم - و هیچ وقت ادعا ندارم اگر جای شما بودم بهتر از شما عمل می کردم ولی خوب هر کسی در زندگیش سختی هایی داره که شاید اگر دیگری جای اون بود جور دیگری برخورد میکرد امیدوارم هر کدوممون در جایگاه خودمون درست عمل کنیم فدای شما
مریم مامان محمد رضا
30 دی 92 10:41
تولدت مبارک خانمی البته ببخشید با کمی تاخیر. من معمولا یه دونه شمع می ذارم که اولا متوجه نشمدارم پیر می شم و دوما به خودم بگم از امسال شروع می کنم هرچند که بازم موفق نمی شم
بیقرار
پاسخ
انشاء اله موفق باشی همین که تلاش می کنه اندازه توانت ، قابل ستایشه عزیزم
مامان آوینا
2 بهمن 92 10:13
عزیزم تولدت مبارک این حس که تو داری لازمه پیشرفت هست ولی زیاد تو بحرش نرو ایشاله هر چی خیر هست پیش بیاد و ما هر روز و هر لحضه مون پر از بصیرت و بیداری باشه ایشاله یه چیز جالب کسیکه توی پاییز گل نرگس رو بو کنه سرما نمی خوره !!!!!!
بیقرار
پاسخ
سلام ممنونم عزیزم که سر زدی انشاءاله برای دعایی که کردی جدی؟ نمی دونستم
مهرنوش مامان مهزیار
21 بهمن 92 8:00
عزیزم خیلی با تاخیر تبریکم. تولدت مبارک . همیشه شاد شاد باشی
بیقرار
پاسخ
ممنونم عزیزم
سید ناصر حسینی پور
23 فروردین 93 18:08
با سلام و تحیت الهی. پیامتان را خواندم. ممنونم که از این برادر جا مانده تان یادی ردید. گفتم به رسم ادب عرض ادبی کرده باشم. البته در فصل های بعد از زندان الرشید هم زیاد با این بعثی ها حرفمان شده، مخصوصأ در بازجویی هایی که می شدم. اونها رو هم بی جواب نگذاشته ام. بازم ممنونم و اجرتون با شهدای جاده خندق
بیقرار
پاسخ
سلام برادر عزیزم خدا شما رو حفظ کنه چقدر خوشحال شدم از دیدن کامنتتون باور کنید کتاب شما بهترین کتابی بود که تا حالا خوندم براتون آرزو میکنم که عاقبت به خیر بشید و با همرزمان شهیدتون محشور بشید